هماندیشی تخصصی
" سوادرسانه ای نیاز پیشرفت جامعه امروز" روز یکشنبه 30 مرداد
ماه از ساعت 11 الی 12:30 در دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها به صورت ویدئو کنفرانس
برگزار شد.سواد رسانه ای یا Media Literacy نوعی تکنیک عملی و
مهارت بسیار ویژه است که در عصر حاضر یکی از مهمترین آموزشها در جهان تلقی میشود.
سواد رسانه ای به فرد این توانایی را میدهد که تحلیل مناسبی از مطالب منتشر شده
در انواع شبکههای رسانه ای را داشته باشد.امروزه رسانه ها، به عنوان یکی از
تاثیرگذارترین ابزارها در زندگی افراد نقش مهمی ایفا می کنند. رسانه ها به تدریج
در حال افزایش نفوذ خود بر سبک زندگی افراد، آگاهی از واقعیت اجتماعی، فرهنگی و
سیاسی و شکل دادن به ارزش های شخصی هستند. با توجه به تنوع انواع مختلف رسانه ها،
سواد رسانه ای به کمک مخاطبان رسانه ها می آید؛ البته نه به لحاظ مصونیت بخشی و
حمایت گری از مخاطبان بلکه به لحاظ مجهز و توانمند کردن مخاطبان در مواجهه با پیام
های رسانه ای و دست یافتن به قدرت گزینشگری و انتخاب گزینه ها و پیشنهادهای سالم و
ارتقاء مهارت های فردی به منظور تفسیر و تحلیل پیام های رسانه ای است.
این نشست که با
حضور دکتر بهاره نصیری، عضو هیات علمی و استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات
فرهنگی،دکترسجاد مهدی زاده، سرپرست گروه آداب و مهارت های زندگی سازمان پژوهش
آموزش و پرورش وسرکار خانم دکتر گیتاعلی آبادی، مدیر کل دفتر مطالعات و برنامهریزی
رسانهها برگزار شد. محورهای زیر مورد بحث و بررسی قرار میگیرد:
-
مهمترین راهبرد رسانه ها برای توسعه سواد
رسانه ای
-
نقش رسانه ها در اموزش سواد رسانه ای
-
تبیین و شناخت والد گری رسانه ای و سواد
رسانه ای
-
نقش رسانه در مهندسی فرهنگی جامعه
در ابتدای نشست دکتر گیتا علی آبادی ضمن خوش آمد گویی به
مهمانان نشست اظهار داشت: رسانه ها به تدریج در حال افزایش نفوذ خود بر سبک زندگی
افرادو بویژه فرزندان و دادن آگاهی از واقعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و شکل دادن
به ارزش های شخصی هستند. با توجه به تنوع انواع مختلف رسانه ها، سواد رسانه ای چه
کمکی به مخاطبان رسانه ها و بویژه فرزندان می توانند بکنند؟
در پاسخ به این سوال دکتر بهاره نصیری،
عضو هیات علمی و استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت:
محور اصلی کلام تکیه بر مفهوم و کلیات والدگری
رسانهای دارد. سپس وارد تبیین جامعهشناختی مفهومی والدگری رسانهای میشوم به آن
معنی که صورتبندی مسئله از گذشته تاکنون در مورد والدگری را ارائه خواهم کرد.
اینکه والدگری از گذشته تابه حال به چه صورت بوده و هست. بعد وارد دیگر حوزهها
خواهم شد.
اگر قرار باشد در مورد مقدمات بحث، صحبت
کنیم باید گفت که با توجه به اینکه خانواده جایی است که فرزندان ما اولین اصول
زندگی را فرا میگیرند،سواد رسانهای در این محیط بسیار اهمیت دارد. والدین در
تمام وجوه زندگی الگوی رفتاری فرزندانشان هستند و به همین دلیل باید نقشهای خودشان را بهویژه در زندگی کنونی رسانهای
فرزندان بیشتر درک کنند و خیلی راحت از این مسئله عبور نکنند. بهتر است ما والدین
بدانیم رسانهها بهعنوان والدین مجازی شبانهروزی به ایفای نقش و رقابت با ما والدین و افراد دنیای حقیقی
اعم از معلمان ،دوستان و آشنایان می پردازند و ذهن آنها را از دانشها و بینشهای
خودشان پر میکنند از طرفی رسانه در چند سال گذشته در کشور ما هم بعدسختافزاری و هم
از بعد نرمافزاری گسترش چشمگیری بین کاربران پیدا کرده است و از طرف دیگر ترویج و
آموزش سواد رسانهای والدین گاهی اوقات برای برخی از والدین بیگانه است و کماکان
برایشان مغفول ماندهاست درصورتی که باید والدین در قرن معاصر، نسبت به نیازهای
فرزندانشان آگاهانهتر و هوشیارانهتر عمل کنند. به قول محقق شناخته شده،زنده یاد
نیل پستمن، در حوزه رسانهها و تاثیر فرهنگ برخواسته از صنعت رسانه برکودکان، میگوید:
کودکانمان پیامهای
زنده هستند که آنها را زمانی میفرستیم که شاید نباشیم به آن معنی که پیامهای
زنده ما باید زمانی که ما نیستیم در فرهنگ خودساخته خودشان زندگی کنند و میتوانیم
چنین فرهنگی را تا زمانی که کودک هستند با کمک همدیگر برایشان بسازیم. در تحلیلهای
مختلفی که در حوزه والدگری و موضوع سواد رسانهای انجام شده است، با رویکردهای
متفاوتی مواجهایم. برای مثال رویکرد محدودیتسازی که بیشتر با عدمدسترسی فرزندان
و مانع شدن از استفاده آنها، همراه است؛ رویکرد دیگر رویکرد اجتنابناپذیر بودن
استفاده از این رسانه ها است. بسیاری از والدین معتقدند، که فرزندان با ورود به
این فضا و زندگی دوم، بالاخره با آزمون و خطا، توانمندیهای لازم را به دست می
آورند؛ ولی به نظر میرسد که رویکرد سومی هم وجود داشته باشد که واقعبینانهتر
است و آن مسئولیتبخشی و توانمندسازی خانوادهها و فرزندان است که هدایت و مدیریت
هوشمندانه والدین را میطلبد یعنی در این رویکرد سوم که منظورم توانمندسازی
خانوادهها در نحوه استفاده فرزندانشان از فضای سایبر است، حرکت از استراتژیهای
سلبی، به سمت استراتژیهای ایجابی است. به آن معنی که سواد رسانهای را از دیدگاههای
کلی آکادمیک و اصطلاحات سخت و پیچیده موجود در کتاب ها خارج کنیم و به کمک یک
استراتژی راهبردی برای تنظیم روابط بین والدین و فرزندان در مواجهه با انواع
محصولات و تولیدات رسانه ای تلاش کنیم.به قول دکتر سعید عاملی، از آنجا که نظام
حکمرانی در خانوادهها دو فضایی شدو باید بیشتر از پیش به این امر توجه میشد و
بحث رویکرد توانمندسازی در جامعه بر عهده خانواده، جامعه، رسانه و مدرس بود، آموزش
سواد رسانهای در مهرماه سال ۹۵
وارد نظام آموزش رسمی کشورمان شد. این واحد درسی تحت عنوان تفکر و سواد رسانهای
بهصورت دو واحد انتخابی نه اجباری برای تدریس، در کشورمان در نظر گرفته شد. به دور
از نقاط ضعف و قوت این محتوا باید عنوان کرد که دانشآموزی که برای اولین بار با
آموزههای سواد رسانهای در پایه نهم آشنا میشود والدینی دارد که هیچ آشنایی با
این موضوع ندارند.در این راستا فرزندی که با تأخیر یکسری آموزههای سواد رسانهای را فرا گرفته است وارد منزلی میشود
که مادر مدام گوشی تلفن همراه را در دست دارد و پدر به محض آمدن از سر کار کنترل
تلویزیون را به دست میگیرد و کانالهای تلویزیون را تغییر میدهد؛ این موضوع بین
آن چیزی که دانشآموز بهعنوان مدیریت صحیح مصرف رسانه در مدرسه میآموزد و آن
چیزی که والدین بدون مدیریت برنامهریزی و نیاز اطلاعاتی خود، از رسانه استفاده میکند،شکاف
و تناقض ایجاد میکند. در این شرایط فرزند ما دچار سردرگمی میشود و نمیداند کدام
راه را باید برود. بنابراین بهتر است که ما دستاندرکاران و سیاستگذاران فکری برای
این شکاف موجود بین والدین و فرزندان داشتهباشیم. به هر حال والدین نهتنها باید
فرزندان را برای یک جامعه ملی آماده کنند،بلکه ضروری است،جهت زندگی آنان در جامعه
جهانی اطلاعاتی هم تلاش کنند. به گونهای که هم از فرصتهای این فضا استفاده کنند،
و هم در برابر چالشها و آسیبها و پیامدهای مخرب این فضا، حفظ و نگهداری و تجهیز
شوند. بنابراین مهارتی که امروزه در این آموزش ضروری است، نهتنها بر جامعه ایرانی،
بلکه برهر جامعه دیگری که مشاهده و اندیشه عمیقتر دارد،لازم است منتقدانه یا
پرسشگرانهتر برخورد کند.از این رو نیازمند مادران و پدران آگاهی است که در بستر
فراهم شده با گزینشگری در مواجهه با حجم وسیعی از پیامها، انتخابهای درستتری
داشته باشند.
واژه والد یا parent اگر بهصورت تاریخی بررسی
شود واژه ای است که منشاء آن، به سال ۱۸۵۶
بر میگردد که والدین آن وظایف خود را تعریف میکردند این واژه از نظر دستوری اسم
است و اشاره بر یک حالت بودن دارد در صورتی که فرزندپروری هم اسم و هم فعل است و
روش انجام دادن کاری را تعریف میکند پلی برنت، مدرس والدین و نویسنده حوزه
والدگری، اشاره میکند که واژه فرزندپروری یا واژه والد بودن را به یک فعلی میبیند
که بر فرزندان اعمال میشود. در طول دهه ۱۹۵۰
تا ۱۹۶۰ تغییرات بنیادین در ماهیت فرزندپروری
رخ میدهد به گونهای که خود والدگری عمیقا تحت تاثیر قرار میگیرد تا آنجا که با
ورود به قرن بیستم کلمه والدین به معنای پدر و مادر بودن عنوان میشود. اصطلاح
والدگری یا parenting و فرزندپروری از ریشه pario به معنی زندگیبخش گرفته شده است. به آن معنی که روشهای بهکار
گرفته شده توسط والدین که بیانگر بینشها و نگرشهای آنها نسبت به فرزندانشان است
را، شامل میشود و قواعد و معیارهایی را که آنها در ارتباط با فرزندانشان وضع میکنند
که فهرستی از وظایف مختلف همچون انتخاب بهترین مهد کودک و پیش دبستانی، مدرسه،
مراقبت از فرزندان محصل در پایه ابتدایی، اطمینان از حضور نوجوان در مکان مناسب پس
از اتمام مدرسه،و حوزه مسئولیت جدیدتری چون نظارت بر استفاده فرزندان از اشکال
مختلف سرگرمی، انواع صفحه نمایش چون فیلمها ،بازیهای متنوع،یا مسائل اخلاقی و
عاطفی و شناختی را در بر گیرد که ضروری است والدین در این زمینه آموزش ببینند.
بعد از تعریف این واژه به بحث والدگری رسانهای
میرسیم والدگری رسانهای، یک سری شیوههای هدفمند رفتار والدین در تعامل با
فرزندانشان است. نحوه استفاده از رسانهها و تاثیر برخی از جنبههای محدودیت زمان
استفاده از آنها، برای فرزندان تشویق فرزندان به محتواهایی که بهطور مشخص مفید
است، از آن جملهاند.والدین می توانند با آگاهی از ظرفیتها و نیازها ، حساسیتهای
فرزندشان،برای بهرهگیری فرزندانشان از رسانهها،نظام رفتاری تدوین کنند و مهارتهای
برقراری ارتباط موثر و نافذ در این خصوص را کسب کنند.از انجا که والدگری رسانهای بستگی
به ظرفیتها و زمینههای تربیتی هر خانواده دارد،نمیتوان برای تمام والدین و
فرزندان یک نسخه واحد تجویز کرد؛ چرا که اگر بخواهیم وارد تبیین جامعهشناختی مفهوم
والدگری رسانهای شویم و از گذشته تا حال آن را بررسی کنیم، اولین ملاحظهای که
وجود دارد آن است که باید تفاوت والدگری در گذشته و والدگری فضای فناورانه را به
خوبی در نظر بگیریم. والدگری در جهان مدرن امروز بهخصوص نیم قرن اخیر موضوعی
موهوم و مواجه با ناگزیری هایی است که همه را به سمت خود میکشاند. بهطوری که در
عصر حاضر فرزندپروری از زمره چالشهای بزرگ والدین است و آنها در شرایط اخیر با
مجموعهای از تحولات گوناگون مواجه هستند. این تغییرات نحوه مواجهه والدین با
ایفای نقشهایشان در تربیت فرزندان را دچار دغدغه کرده است. مجموعهای از عوامل،
نیروها و موقعیتها وضعیت والدگری را تا حدود زیادی دستخوش دگرگونی کرده است.یکی
از آن عوامل،تحول جامعه ایرانی از ایلی -روستایی، به سوی جامعه شهری و کلانشهری
است. در دنیای پیش معاصر ایران، انسان ایرانی عموما در محیطهای عشایری و روستایی
زندگی میکرده است و مجموعهای از ارزشها، باورها، آیینهای دینی، فرهنگی، شیوه
مواجهه والدین با فرزندان را رقم میزده است. فارغ از اینکه در دنیای روستایی شیوهها
و آیینها و باورهای سنتی تا چه میزان بامعیارهای امروزی اعم از خوب یا بد، چالشی
یا غیر چالشی، و به دور از هرگونه داوری، میتواند این واقعیت را نشان دهد که تحول
جامعه ایران از روستایی به شهری، پیامدهای گستردهای را به همراه داشته است. یکی
از آنها موضع جدیدی از تربیت فرزندان توسط والدین است. به طوریکه مرجعیت آیینها و
باورهای گذشته پدربزرگها و مادربزرگها و افسانهها، مخدوش شده و نمیتوانیم بهصورت
امر طبیعی به هنجار هدایتکننده و تعیینکننده شیوه مواجهه والدین با فرزندان در
دنیای امروز از آن بهره گیریم. دومین تغییر در موقعیت والدین و فرزندان تغییری است
که تکنولوژی و فناوریها در جامعه ما ایجاد کرده اند. به گونهای که تمام تکنولوژیهای
جدید از آشپزخانه مدرن گرفته تا اتومبیلها و اشیا و ابزار مکانیکی و فناوریهای
ارتباطی، چون مطبوعات، رادیو و تلویزیونها و اخیراً فناوریهای تکنولوژی نوین
ارتباطی،چون شبکههای اجتماعی،تغییر آشکاری در وضعیت روابط والدین و فرزندان،
ایجاد کرده است.والدگری در فضای فناورانه امروزی، کاملاً نسبت به گذشته دستخوش
تغییرات مهمی شده است و طبیعتاً این تغییرات یکسری چالشها و پرسشهایی را در
برابر تمام نقشهایی که والدین در مواجهه با فرزندانشان عهدهدار هستند، ایجاد کرده
است. برای مثال یکی از آن ملاحظات تغییر و تحول در معنای کار است. انجام فعالیتهای
شغلی که در گذشته عامل تعیینکننده بوده است. به طوری که در زندگی روستایی ایران،
کار عموماً بر چارچوب یکسری نهاد سنتی معنا پیدا میکرد. مزرعه، محیط و دوستان
روستا،دامپروری و کشاورزی و تا حدودی یک سری فعالیتهای تجاری، عمدهترین محیطهای
کاری ایران را تشکیل میداد. اما امروزه سازمانهای اداری در اشکال متفاوت و
پیچیده، تعیینکنندۀ کیفیت کار و شغل برای فرد ایرانی است. نقش و جایگاه فرزندان و
والدین در فضای شغلی جدید، دستخوش تغییرات پیچیدهای شده است که برای فهم و تجزیه
و تحلیل این موقعیت مسئلهدار کنونی، ضروریترین تلاش توضیح واقعیت تغییر و آگاهی و
حساسیت بیشتر جامعه نسبت به تغییر موجود در ساختارها است. در این مسیر شاید
نیازمند بازشناسی مفهوم پدری و مادری شویم و مفاهیم کلیدی در زمینه والدگری همچون
پدری، مادری، فرزندی و مفهوم والدگری که اشاره به ارتباط این سه دارد نیازمند یک
تجدید نظر و تجزیه تحلیل دقیق و بعدشناسی باشد. در حال حاضر با پرسشهایی از این
دست مواجهیم، که مادر یا مادر- پدری یا پدری- فرزندی یا فرزندی در موقعیت کنونی
دقیقاً به چه چیزهایی اشاره دارد؟ در تصور و ذهنیت اجتماعی حال حاضر، هر کدام از
این مفاهیم به لحاظ تجربی، در بین گروههای مختلف و متنوع جامعه چه معناها و مدلهایی
را در برنمیگیرد؟ این واقعیت که فناورانه شدن و تحول در معنای کار شکلگیری آن
بروکراسی در جامعه امروزی ما، میتواند بر ساختار ادراکی، شناختی تأثیر مستقیم
داشتهباشد و به نوعی تغییر و گسست در این زمینه ایجاد شده باشد، شاید نیازمند
تحقیقات بیشتر است. که متأسفانه پژوهشگران، کمتر به فهمپذیری آن پرداختهاند. از
آنجا که جامعه ایران در آن تاریخ بلند خود همیشه با جامعه متکثر و متنوع فرهنگی
روبرو بوده،هنوز نتوانستیم یک الگو و قالب همگن برای آن در نظر بگیریم. برای مثال
گروههای اجتماعی مثل زنان و مردان، تحصیلکردگان و تحصیلنکردگان،جمعیتهای کلان
شهری و روستایی و تفاوتهای شیوه زیست آنها، ما را ناگزیر میکند که تفاوتها را
برای فهمپذیری موضوع و مسئله والدگری در نظر بگیریم. بنابراین موقعیت والدگری با
مسائل گوناگونی روبهرو است. یکی از این موارد نقش تکنولوژیهای فرهنگی است.به آن
معنی که مسئله تغییر در جامعه امروز ما با کمک یک سری فناوری و ابزارهای نوین
رسانهایاتفاق افتاده و رسانهها یکی از مؤلفههای این فناوریاند.از آنجا که
رسانهها نقش و تاثیر زیادی در شکلدادن نظام معنایی جامعه ما دارند و از سایر
ابزار و تکنولوژی فرهنگی چون اتومبیل و دیگر وسایل پیشرفته بسیار مهمترندبنابرایندر
تمام موضوعات و قلمروهایی که بهطور مستقیم با فناوری مرتبطند. کتاب، مجله و
مطبوعات و رسانههای نوین نوآوریهای نمادینی هستند که کار اصلی آنها تولید توزیع
کاربست و مصرف نمادها و معنا است. اگرچه تمام تکنولوژیها دارای کارکردهای معنایی
و فرهنگی هستند، اما برخی از تکنولوژیها به واسطه اینکه به شیوۀ مستقیم و بیواسطه
با آن نمادها و معانی سر و کار دارند کارکردشان در جامعه متفاوتتر است. در این
میان منظور ما بهطور مستقیم رسانههای جدید هستند که هر روز بخشی از زندگی ما را
تشکیل میدهند و گاهی اوقات نهتنها بخشی از زندگی ماست بلکه در لحظه اکنون هم که
هستیم، همان فضای رسانهای است که ما را به هم ارتباط میدهد. پس وقتی از رسانه میگوییم
در واقع رسانه همان جهان زندگی روزمره و ساختارهای معنایی است که توسط آن احاطه
شده است. یعنی در جهان رسانهای والدگری مثل بقیه امور و فعالیتها ماهیتی رسانهای
پیدا کرده که می تواند بر روابط ما با فرزندانمان تاثیر بگذارد. شاید بتوان گفت
والدگری ماهیتاً چیزی جز تعامل و ارتباط نیست و می توانیم آن را یکی از شکلهای
پیوند میان جهان انسانها در نظر بگیریم. یعنی پیوندی که بین والدین و فرزندان و
بالعکس برقرار میشود بنابراین در والدگری که شکلهایی از ارتباط است، رسانه به
مثابه فناوریهای ارتباطی بیشترین تاثیر را بر این رابطه میگذارد. وقتی از والدگری
در جهان رسانهای میگوییم، در واقع به این معناست که پیوندهای والدگری در جهان
رسانهای به پیوندهای رسانهای تبدیل شده است. یعنی نهتنها رسانهها در جهان ما
ابزارهای برقراری تعامل میان والدین و فرزندان هستند، بلکه کارکردهای پیچیدهتری
هم در جهان امروز ما دارند که میتوانند زیست
جهان ما را تحتتاثیر قرار دهند. حال باید پرسید این پیوندها چه چیزهایی هستند؟
طبیعتاً پیوند کودک با والدین پیوندی است که مبتنی بر پرورش، مراقبت در موقعیتهای
مختلف کمک به رشد جسمانی، عاطفی، اخلاقی کودک است که از این دیدگاه یک طرف ماجرا
تبیین میشود.از طرفی والدگری چیزی جز ارائه مجموعهای از نقشهها و کارکردهای
والدین جهت رشد بالای زندگی و بقای کودکشان نیست. اما از طرف دیگر عبارت از آن
نقشی است که فرزندان برای تامین نیازهای والدین ایفا میکنند و این نیازها چیزی
نیست جز اعطای هویت پدری و مادری به والدین. یعنی کودکی که از طریق لیست نیازهای
خودش کارکرد حیاتی را برای پدر و مادر خود رقم میزند در واقع به صورت نمادین هویت مادرانگی
و پدرانگی را به والدینش میدهد. ولی در دورههای گذشته کودکی شکل متفاوتی از
امروز را در خدمت والدین داشت. در گذشته کودکان نهتنها با تولد بلکه مهمتر از آن
با نقشی که در زندگی معیشتی، اقتصادی جامعه ایفا میکردند، به نوعی والدين را از
نظر نیازهای مادی و معنوی حمایت میکردند. بهطوری که فرزند نوعی مشارکت در زندگی
اقتصادی خانواده داشت. نوعی منبع درآمد و تامینکننده نیازهای اقتصادی محسوب میشد.
حتی تعداد فرزندان میتوانست قدرت اقتصادی خانواده را افزایش دهد. بهطور خلاصه
شاید بتوان گفت والدگری مفهومی دوسویه دارد. از یک سو نقشی است که والدین بر
فرزندان دارند و سوی دیگر عکس آن نقشی است که فرزندان بر والدین دارند.که این نقشهای
دو سویه میتواند در زمینههای مختلف تفویض شود. بهطوری که در عصری قرار گرفتهایم،
که پدر و مادر دانای کل نیست و خیلی اوقات نیازمندند که نرمافزارها و ابزارهای
مختلف را در کنار فرزندانشان بیاموزند. پس دو سویگی این نقش در این مواقع بیشتر
خود را نشان میدهد. ملاحظه دیگری که بیشتر بر آن تاکید دارم،آن است که در گذشته
والدگری آیینمحور بود، اما در حالحاضر دانشمحور است. به آن معنی که مبتنی بر
گردش اطلاعات است. یعنی اولین و مهمترین نکتهای که پیوند بین والدین و فرزندان را
موجب میشود. پیوند دانشمحوری که مبتنی بر گردش اطلاعاتی است. در جامعه پیشا
معاصر ایران یا جامعه ۵۰ سال گذشته ایران،
گردش اطلاعات نقش کلیدی در پیوند والدین و فرزندان نداشت. حجم و نوع و سرعت گردش
اطلاعات به گونهای بود که کیفیت پیوند بین والدین و فرزندان و بهدنبال آن
والدگری از نوع دانشبنیان محسوب نمیشد و مبتنی بر نوعی والدگری آیینمحور بود که
آیینهای شکلگرفته در طول تاریخ تا حجم معین و محدود بود و اطلاعات به کندی تغییر
و انتقال مییافت برای مثال مادربزرگ آموزههای خود را به مادر و مادر به دختر
منتقل میکرد که در طول زمان تغییرات مهمی بر آن اتفاق نمیافتاد. یعنی باورهای
متافیزیکی، ارزشهای قومی و دینی و تاریخی که در فرایند طولانی چندهزارساله خلق
شده بودند، میتوانستند والدگری را شکل دهند و نسل به نسل هم ادامه یابند. اما با
گردش اطلاعات در این زمینه، والدگری آیینی کمرنگ شد.پدربزرگهاومادربزرگها،ارزشها
و جامعهپذیری که به فرزندان اعطا میکردند به نوعی در زمان خودشان حامل آن
اطلاعات بودند که به فرزندان منتقل میشد و فرزندان هم به نسلهای بعدی میدادند.
در نتیجه سازوکار گردش اطلاعات چیزی نبود جز سازوکار نسلی که چهار نسل پدربزرگ و
مادربزرگ و نوه و نتیجهها و کل جریان اطلاعات را تشکیل میدادند.کهازطریق این سیر
نسلی تمام جریانات اطلاعات از جمله والدگری شکل میگرفت و در این جریان بسته نسلی
جریان اطلاعات مجموعه ارزشها، باورها،مهارتهای زندگی میتوانست انتقال پیدا کند و
والدگری پیشارسانهای شاهد موقعیتی بود که دانش نقش کلیدی در والدگری نداشت و آیینها
تعیینکننده چگونگی والدگری بودند. حال والدگری رسانهای نسلها مثل گذشته
بازیگران جدی موقعیتهای والدگری نیستند و حتی گاهی اوقات لازم است یک جایی را
برای پدربزرگها و مادربزرگها در زندگی رسانهای در نظر گرفته شود و تحقیقات و
پژوهشهایی را در این حوزه انجام شود.
پدربزرگها و مادربزرگها کمکم آن
جایگاه تاریخی خود را از دست میدهند یا اینکه به جایگاه جدیدی انتقال مییابند.
یعنی عصری است که پدربزرگ و مادربزرگ بهعنوان حامل و ناقل اصلی دانش شناخته نمیشوند.
در والدگری رسانهای جدید حتی پدر و مادرها هم حامل و ناقل آن دانش نیستند بلکه
رسانهها هستند که جریان دانشجویی را میان افراد درون خانواده تولید و توزیع میکنند
و به کار میگیرند. وقتی صحبت از اطلاعات میکنم هر نوع اطلاعات را شامل نمیشود
چراکه داشتن اطلاعات نادرست و یا حتی عدم پردازش اطلاعات درست هم، نوعی جهل محسوب
می شود.
دکتر گیتا علی
آبادی ،مدرس دانشگاه در ادامه افزود:
شما از اولین افرادی بودید که به مسئله
سواد رسانهای در ایران پرداختید. آیا معیار یا استانداردهای خاصی برای طرح سواد
رسانه ای وجود دارد؟ در مدت شش ماه گذشته وقتی به موضوع سواد رسانهای توجه میشود
،به نظر میآید در آن نوعی سلیقه و تنوع وجود دارد و هر کس از منظری به آن مینگرد
و آن را تعبیر و تفسیر میکند. شاید حوزههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و
اقتصادی این تعابیر را میطلبد. برای مثال متونی که ناگهان در مراکز آموزشی به کار
گرفته شده توسط فردی که در آموزش آنها مهارت نداشته ارائه شده و در حد ارائه به
دانشآموزان و دانشجویان بسنده شده است. آیا درست است در حوزه سواد رسانهای، باتنوع
بسیار زیاد مواجه شویم؟یا باید آن را تلخیص کرد و بهصورت مجموعه در آورد؟متاسفانه
شاهد اختلافنظر بسیار در حوزه تعبیر و تفسیر هستیم.
عضو هیات علمی و استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات
فرهنگیدر پاسخ به این پرسش گفت: در مورد فرمایش شما باید بگویم که
تعلق خاطر ویژهای به سواد رسانه ای دارم و شاید بتوان گفت که هر لحظه با آن زندگی
میکنم تا جایی که اگر دیالوگ یک فیلم که بتواند برای سواد رسانهای مفید باشد، در
راستای تحقیقاتم از آن استفاده میکنم. فرمایش شما کاملاً صحیح است. متاسفانه
رویکردی که به سواد رسانهای در جامعه ایرانی در چند سال گذشته تاکنون میشود،
رویکردی سلیقهای، جزیرهای و کاسبکارانه است که برخی با آن مخالفند. ولی بهعینه
میبینم که این اتفاق در حال رخ دادن است.ولی ماهیت سواد رسانهای در سراسر دنیا
استاندارد مشخصی دارد. برای مثال بحث تفکر انتقادی و پرسشگری، کلیدواژه سواد رسانهای
است.این آموزهها در هر جای دنیا، یکی هستند.کشورهای آسیایی، آفریقایی چون آفریقای
جنوبی و آمریکای شمالی، کانادا در بحث سواد رسانهای خیلی از ما جلوتر هستند و اگر
قصد بررسی داشته باشیم ماهیتا یکی هستند. اما آن چیزی که در عمل اتفاق میافتد آن
است که متناسب با فرهنگ، جغرافیا، تجارب تاریخی خودمان بتوانیم مثالها را تغییر
دهیم وگرنه ماهیت استاندارد را نمیتوانیم تغییر دهیم. هیچ وقت نمی توانیم تفکر
انتقادی را از سواد رسانهای و روحیه پرسشگری مخاطب را بگیریم. ولی میتوانیم برای
آموزش سواد رسانهای در کتاب تاریخ، مثالهای تاریخی خودمان را بزنیم. اگر بخواهیم
اسکناسی را بهعنوان رسانه برای دانشآموزان تحلیل کنیم میتوانیم از نمونه اسکناس
کشور خودمان استفاده کنیم. ولی آموزههای اصلی تفاوتی نکند. همانطور که روزی آرزو
داشتیم که سواد رسانهای جزو واحدهای درسی قرار گیرد،الان آرزو داریم که از مقاطع
پیشدبستان و مهدکودکها این آموزش شروع شود. چراکه کودکی که با ذهن پرسشگر پرورش
نیافته باشد، چگونه میتواند در مقطع متوسطه دوم صاحب ذهن نقاد شود تا بتواند محیط
پیرامونش را پرسشگری کند. متاسفانه با وجود عملکرد بسیار و آن هم به صورت موازی و محدود
به حوزه سیاست، از دستاوردهای سواد رسانهای مغفول ماندهایم. سواد رسانهای همچون
دیگر مهارتهای زندگی باید از رنگ و لعاب سیاسی که ویژگی موضوعات جامعه ما است،
دور باشد. باید بتوانیم با آغاز این حرکت علیرغم وجود فراز و نشیبها و بیمهریها
به این بحث، همچنان با حرکت تدریجی و آرام شاهد بالندگی فرزندانمان باشیم تا بهراحتی
هر چیزی خوانند، نپذیرند و نبیند و سعی داشته باشند در مورد اینگونه محتواها عمیقتر
اندیشه کنند.
در ادامه بحث صورتبندی والدگری رسانهای
قصد دارم ملاحظه دیگری را عنوان کنم. و آن مدل تربیتی فرهنگی است که در گذشته
طبیعی بوده است و در برابر مدل تربیتی فرهنگی رسانهای امروز قرار گرفته است. یعنی
در فضاهای پیشارسانهای خانواده ایرانی، طبیعت نقش بسیار کلیدی در شکلدادن پیکره
و فضای زندگی داشته است. کودکی که در روستا زندگی میکرده و در دل طبیعت با تنشهایی
از قبیل بیماری، سیل، زلزله، خشکسالی و قرار گرفتن در مجموعه نیروهای طبیعی زندگی
را تجربه میکرده و در فضاهای طبیعی که طبیعت تعیینکننده زندگی بوده و کیفیت
روابط انسانها از جمله روابط والدین و فرزندان کاملا به نحوه باورهای طرفین در
مورد طبیعت و میزان قدرت و سیطره آن بر زندگی آنها، بستگی داشته است، رویکردی
کاملا متفاوت از کودکی دارد که در دوره حاضر قرار دارد.امروزه والدگری بر محور
سازگار کردن کودک با موقعیت طبیعی استوار نیست. کودک احساس نیاز به درک طبیعت نمیکند
و متاسفانه یکی از مشکلات، دور شدن فرزندان از طبیعت است. چراکه پیکره مدل تربیتی
طبیعتمحور پیشارسانهای باعث میشد تا والدگری بر اساس فرایند سازگارکردن و آشنا
کردن با محیط طبیعی و مقتضیات آن ترسیم شود.متاسفانه یکی از مولفههایی که بهطور
بنیادی واقعیت زندگی رسانهای را شکل میدهد، حذف جایگاه طبیعت از زندگی است.
طبیعت به حاشیه رانده میشود و جای آن را رسانه میگیرد و انسانها در اسارت رسانه
قرار میگیرند. بنابراین والدگری در موقعیت طبیعی با والدگری در موقعیت رسانهای
شده، دو مدل فرهنگی متفاوت و متضاد در این زمینه را شکل میدهند که در حال حاضر
دانش تجربی و تئوری لازم، جهت فهم چگونگی کوچکردن از مدل فرهنگی طبیعی، به مدل
فرهنگی رسانه ای، بسیار کم ونیازمند تجارب بیشتر است. اما شاید افرادی که هر دو
مدل را تجربه کردند بتواند تا حدودی برخی از مختصات این دو مدل را ارائه کنند.
باید گفت که در مدل فرهنگی رسانهای شده، ملاحظه بسیار کلیدی وجود دارد و آنکه به
تدریج نقش والدین و فرزندان نهتنها بر اساس شیوه خاصی از گردش اطلاعات استوار میشود،
بلکه شکل متفاوتی از بودن فهم جهان و دیگری را برای خانواده ایجاد میکند که به هر
حال در آن با دو ضرورت رسانهای مواجهیم. نخست سازگار کردن کودک برای زیستن در
جهان رسانهای و دوم باز تعریف و بازگشت و پیوند فرزندان با طبیعت است. طبیعتی که
در جهان امروز همچون بقیه موارد رسانهای نشده است و فرزندان ما بیشتر با تصاویر
طبیعت مواجهند. تا حضور در دل طبیعت. برای بسیاری سوال است که حتماً باید دانش فنی
داشته باشند؟ پاسخ آن است که بله. دانش فنی داشتن بسیار مهم است وهرچه افقهای
فکری ما با موقعیتهای رسانهای بیشتر گره بخورد، قطعاً در تربیت رسانهای موفقتر
خواهیم بود. ولی این بدان معنا نیست که اگر والدین این دانش فنی لازم را نداشته
باشند، از پدری و مادری کردن خودشان کنارهگیری کنند. در والدگری رسانهای آن چیزی
که بیشتر اهمیت دارد بینش رسانهای است.یعنی ما بتوانیم همان ارزشهای خانوادگی را
که دارا بودیم در کنار استفاده از رسانهها بهعنوان میانجی به فرزندانمان انتقال
دهیم. ما گلهای زیبای زیادی را در زندگی میبینیم اما بچهها زیباترین گلها
هستند. یعنی باید قدر بودن در کنار شان را بدانیم. چراکه فرزندان زمان محدودی در
کنار ما هستند و ما را ترک خواهند کرد. پس تا آن وقتی که در کنارمان هستند به آنها
کمک کنیم. چرا که در دنیای مدرن، بیشتر با فردیت و تنهایی انسانها مواجهیم. پس
باید سعی کنیم به جای ارتباط بیشتر با رسانهها، کمی بیشتر با فرزندانمان ارتباط
داشته باشیم. تلاش و کمک کنیم تا کنارشان باشیم و به حرفهایشان گوش کنیم. تا فرزندانمان
منویات درونی و تجاربشان را برای ما بازگو کنند. گاهی اوقات با شنیدن قرائتهای
کلی در جامعه که نباید به فرزندان زیاد محبت کرد، مواجه میشویم که اینگونه نیست.
به نظرم باید حرفهای درست را به میزان درست بیان کنیم. همچون عشق و ابراز علاقه
به فرزندان. گاهی اوقات بسیار نیازمند به محبتکردن هستیم، اما در برقراری ارتباط با
فرزندانمان کم برخورداریم.باید گفت نسلی که که با آن مواجهیم، تحصیلکردهترین نسل
تاریخ خواهند بود. چرا که هر آن چیزی که بخواهند به صورت خودآموز فرا میگیرند.
نسلی که اهل فن و تکنولوژیاند و هوش مصنوعی از واقعیات زندگی آنهاست. با سیستم
بلاکچین و متاورس، بو، مزه، طعم را میتوانند بهراحتی در آینده و شاید اکنون
تجربه کنند.در این برهه یادگیریها خیلی شخصی خواهد بود و باید با فرزندان نسل ما
یا نسل آلفا ـ فرزندانی که از ۲۰۱۰
به دنیا آمدهاند ـ به زبان مشترک برسیم.این نسل حریم خصوصی برایشان معنایی ندارد
که موظفیم برایشان بازتعریف کنیم.بسیار خلاقند که مهارت و قدرت بالایی در حل مسئله
دارند. همانطور که یکسری مشاغل در گذشته وجود داشت و در حال حاضر نیست، نسل جدید
با یک سری مشاغل جدید مواجهند. اگر در گذشته با مشاغلی مثل چینیبندزن، پنبهزن،
کشکساب، حلاجی و دلاکی مواجه بودیم،که الان وجود ندارند، حالا مشاغل نسل جدید چون
کارشناس پرینتر سه بعدی، کارشناس انتقال ذهن، کارشناس سازندگان اعضای بدن، کارشناس
امنیت سایبر، توسعه هوش مصنوعی، وجود دارد. که با مشاغل گذشته بسیار متفاوتند. اگر
ما نسل شفاهی یا verbal بودیم، اینها نسلvisual یا تصاویر
هستند. اگر به ما میگفتندsit & listen بشین و گوش کن، اما این نسل try & see تلاش کن و ببین هستند و باید خودشان
تلاش کنند و به نتیجه برسند آنها هر چیزی که ما میگوییم بیچون و چرا نمیپذیرند.
در زمان ما وقتی معلم میگفت این مفاهیم درسی بهصورت یک طرفه آموزش داده میشود،
خیلی نمیپرسیدیم. امانسلz بهدنبال معلمهایfacilitatorتسهیلگر یا نسل جدیدتر معلمها یعنی
دیزاینر تیچر به معنی معلم در مقام طراح هست. برای مثال نسل ما بهدنبال امنیت
شغلی بود که آیا بیمه و آینده دارد ولی این نسل دنبال امنیت شغلی نیست بلکه بهدنبالflexibility هست. یعنی بر اساس
علائق و نیازها و متناسب با شخصیت خود شغلش را انتخاب میکند. اگر ما بیشتر بر برنامههای
تحصیلی خود متمرکز بودیم، اما در حالحاضر مدارس به سمت محتواهای دانشآموزمحور میروند.
یعنی به سمت آن چیزی که برای دانشآموز اهمیت دارد. اگر ما نسل حافظهمحور بودیم و
آزمون کتابهای بسته را داشتیم، اما نسل جدید open book word هستند.
یعنی در گوگل پاسخ خود را مییابند. اگر شما هم اجازه ندهید، به هر روش پاسخ را
پیدا میکنند. اگر ما نسل کتاب و کاغذ بودیم، آنها نسلglass & devices هستند. یعنی نسل شیشه
و ابزارها و دستگاهها.به هر حال این نسل با ما بسیار متفاوت است. ما باید به جای
در مقابل آنها قرار گرفتن، در کنارشان قرار بگیریم و این نسل در صورتی رشد میکند
که پدر و مادرش هم آن رشد را کرده باشند. پس باید اول خودمان و ذهنمان را سامان
دهیم و تا جایی که ممکن است حمایتگر فرزندانمان باشیم و کمک کنیم تا درست فکر کنند
و تصمیم بگیرند و آن گوهر اعتماد را در خانواده نگهداری کنیم. هرچه اعتماد بین ما
و فرزندانمان بیشتر شود به هم نزدیکتر میشویم و برای پاسخگویی به ابهامات ذهنی
فرزندانمان تکیهگاه قابل اعتمادتری خواهیم بود. هرچه این گوهر اعتماد بین والدین
و فرزندان بدون اتکا و سست باشد، هر روز شاهد مرگ ارتباط بین خود و فرزندان خواهیم
بود.
دکتر گیتا علی آبادی در ادامه این سوال
را از مهمان دیگر پرسید و گفت:
دکتر سجاد مهدی زاده ،نقطه نظرات و
دیدگاه شما را در ارتباط با سواد رسانهای و تنوع و سلیقه زیاد بر آن، که امروزه بسیار
به چشم میخورد، و در زندگی ما بسیار اثرگذار و دخیل است، میشنویم. آیا پیشرفت
جامعه امروز ما بسته به موضوع سواد رسانهای است یا نه؟
سجاد مهدیزاده سرپرست گروه آداب و
مهارتهای زندگی سازمان پژوهش، آموزش و پرورش :با یک مقدمه و بهطور
خلاصه سخنم را آغاز میکنم. قبل از اینکه وارد موضوع سواد رسانهای شویم و درکی از
سواد رسانهای داشته باشیم، که چه هست و چرا این تعدد تعریف نسبت به آن وجود دارد؟
باید از این صحبت کنیم، که اصولاً ارتباطات چه نقشی در زندگی فعلی ما دارد؟ در
نگاه مک لوهان، محور تغییر و تمدن رسانههاست، نه پیام. به نظرم فارغ از آنکه نظر
مک لوهان را بپذیریم، یا نپذیریم، نمیتوان انکار کرد که رسانهها و بالاتر از آن
نظام ارتباطاتی است که فرهنگ و تربیت و جامعه ما را میسازد. این ارتباطات است که
سبب میشود یک مفهوم،اعم از کار تربیتی یا کار فرهنگی بین من و شما به اشتراک
گذاشته شود و با آن همسو و همافق شویم. اگر بخواهیم جامعه دینی و غیردینی یا هر
فرهنگی را محقق کنیم، لازمهاش است حمایت یک نظام ارتباطی است. مادامی که آنچه را
باور دارم، معقول و ارزشمند نباشد، نمیتوانیم در جامعه کنار هم زندگی کنیم. علت
دچار چالششدن جامعه در دنیای امروز آن است که اقشار مختلف با نظامهای ارتباطاتی
گوناگون پیامها و معانی متعدد و متکثری را بازتولید و باز نشر میکنند.از این رو
سبب میشود که تعدد آدم و هویت داشته باشیم. زمانی افراد مذهبی و غیرمذهبی داشتیم،
اما در حال حاضر افراد مذهبی رنگارنگ شده اند. برای مثال در مشهد شاید فردی به بخش
زیادی از مبادی دینی معتقد نباشد، ولی به امام رضا علاقه داشته باشد. ممکن است
فردی بخشی از دین را قبول داشته باشد و بخشی را قبول نداشته باشد و در بخش دینداری
و غیر دینداری متفاوت و متمایز باشد. در جامعه امروز شاهد یک تکثر هویتی و تربیتی
هستیم که لزوماً خوب یا بد نیست و باید در موردش اندیشه کرد. در این خصوص، هم پیامهایی
که در این جامعه بازتولید و بازنشر میشود جامعه را شکل میدهند و هم قالب رسانه
تاثیرگذار است. طبیعتاً حتماً با ظهور رسانههایی چون اینستاگرام و بصریشدن فرهنگ
به نسل جدیدی ورود میکنیم که از این جهت با خانم دکتر موافقم که ما شاهد ظهور یک
نسل متفاوت و متمایز هستیم. ولی اینکه لزوما نسل بهتری است یا نه باید اینجا توقف
کرد. اینکه تکثر اطلاعات در جامعه و ارتباط ما با گوگل انسانها را اندیشمندتر میکند
یا سطح گستردهتری از اندیشه را به وجود میآورد و به جای عمیقشدن گسترده میشود،
محل تأمل است. موضوع بحث آن است که رسانهها برای سواد رسانهای چه کار میکنند؟
باید بگویم که فضا بسیار مبهم شده است و به نظرم سواد رسانهای را نه میتوان دانش
دید نه مهارت.بلکه یک شیوه زیست است. سواد
رسانهای با هر عنوان که دیده میشود از قبیل سواد رسانهای، سواد فضای مجازی،
سواد اطلاعاتی که ضمیمه آن میشود و در دل آن دیده میشود، همه این تعاریف و
اصطلاحات و واژگان میخواهند این موضوع را مطرح کنند که وارد دنیایی شدهایم که در
گوشه گوشه خود رسانه را دارد تا آنجا که حتی معنویات که امری شخصی است و شاید برای
بسیاری از افراد درونی هم هست، وارد فضای مجازی شده است. برای مثال در ایام کرونا
دیدیم فردی که برای حضور در جلسه خاص روضهخوانی یا خواندن دعا نیازمند فضا و طی
مسیر بود تا به آن مکان مذهبی برسد، درحال حاضر میتواند در منزل بنشیند و بهصورت
لایو آن مکانها را ببیند. نمیتوانیم بگوییم این شرایط خوب است یا بد، چرا که این
خوب حواشی هم دارد.فردی که باید میرفت تا در آن بافت و فضا قرار گیرد و حس آن
محیط مذهبی را دریافت میکرد، حالا سر سفره نشسته و در حال خوردن غذا تصاویر لایو مذهبی
را میبیند. فضا در هم ریخته است در حالی که دراز کشیده و صحنههایی از آن مکان
مذهبی را میبیند ولی وقتی وارد حرم میشود کس دیگر میشود. از این دست مثالها
بسیار است. حال باید چه کار کرد؟ مسائل فرهنگی و تربیتی متکثر شده است. زمانی لازم
بود بچهای برای ورود به پارتی از منزل خارج شود،تا در اجتماع خوانندگان و
نوازندگان از فضا استفاده کند، ولی در حال حاضر فرزند بهراحتی از شبکههای
اجتماعی تمام فضا را دریافت میکند. فضاهای جنسی عاطفی و هزاران مورد دیگر نیز همین
طور است. من سواد رسانهای را توانمندسازی افراد برای حیات در دنیای جدید میبینم.
نظام ارتباطی جدید، نظام فرهنگی نوینی را آورده که این نظام نوین فرهنگی نظام
تربیتی جدیدی را میطلبد. این نظام نیازمند دانش و مهارتی است تا به ما کمک کند در
این جامعه جدید با افراد جدید و هویتهای جدید سازگار شویم. همانطور که خانم دکتر
گفتند وارد دنیای فوقالعاده عجیبی شدهایم. مشاغل جدید داریم. چه کسی فکر میکرد
که سازمانهای جدید هم داشته باشیم. برای مثال اگر به ۵۰ سال گذشته برویم که حتی۳۰ سال گذشته و بگویید زمانی قرار است سازمانی ساخته شود که در
آن برای بعضی از بازیها تصمیمگیری شود با عنوان بنیاد بازیهای رایانهای، در
مخیله هیچکس، نمیگنجید. بازی فعلی است که بچهها میتوانند در مکانی انجام دهند.
از بازیهای ساده گرفته تا بازیهای گیمنت.در حالیکه امروز برای بازی بنیاد و
جشنواره و المپیاد داریم. از بازی برای آموزش استفاده میکنیم. زمانی جرم از نظر
پلیس تعریف دیگری داشت، ولی در حال حاضر مجرمین فضای مجازی هم آمده است؛ از این رو
پلیس فتا به وجود آمد. به واقع دنیا وارد دگرگونی شده است. لذا نسل جدید بسیار
متمایزی داریم که لزوما اینگونه نیست. فرهنگ سه دقیقهای خواندن به گونهای که
فرد، زمان بیشتر و علاقه بیشتر برای خواندن یا شنیدن نمیگذارد.اینها دستاوردهای
دنیای جدید است. حتی دانشجوی نسل جدید هم دستخوش این جریانات است. برای مثال همین
نشستی که در حال برگزاری آن هستیم، را در اینستاگرام استوری کردم یکی از دانشجویان
از سادگی و عدم بهکارگیری مؤلفه زیباشناسی و عدم تبلیغ انتقاد کرد، در حالی که
ما در این جلسه در حال ردوبدل کردن بهترین کلمات و جملات هستیم، آن نسلی که قرار
است از این مسائل بهره ببرد، اصلاً با این جلسه ارتباط برقرار نمیکند و از تبلیغات
و فقدان عکس در پوستر شکوه میکند و وارد جلسه نمیشود.باید میزان همراهی و
سازگاری این نسل متفاوت را در امور مورد تدقیق نظر قرار دهیم. سواد رسانهایی که
مدنظر ما است، مجموعهای از دانشها و کدهای خاص انتقال به بچهها نیست،بلکه یک
نظام تربیتی است که باید بر اساس آن فکر و تصمیمگیری و انتخاب و زندگی شود. باید دید
برای جامعه جدید با سازمانها، افراد، فرهنگ، نظام تربیتی و جرائم جدید چه کار میتوان
کرد؟ به نظرم با مشکلات بسیار جدی در ماجرای سواد رسانهای مواجهیم و از آنجا که بحث
ما سیاستگذاری در حوزه سواد رسانهای است، سعی دارم در این ساحت صحبت کنم. آیا به
واقع قصد سیاستگذاری در سواد رسانهای را داریم؟سیاستگذاری رسانهای به چه معنی
است؟ آیا تلقی مشترک در افراد جامعه و مسئولین از این موضوع وجود دارد؟ به نظرم اینگونه
نیست.از آنجا که نگاههای ما به انسان متفاوت است، طبیعتاً هر مفهوم علوم انسانی
اعم از آزادی، عدالت، مفاهیم تربیتی، تکثر معنایی پیدا میکنند. اینکه من انسان و
صدماتی که به آن وارد میشود را چه میبینم طبیعتاً سواد رسانهای را متناسب با آن
تعریف میکنم. تعریف ما از حریم خصوصی چیست؟ ساعات معنوی را چطور میبینم؟پس
تعاریف بسیار متفاوت و متمایز خواهد بود. آیا پورنوگرافی و خشونت به فرزندان ما
صدمه میزند؟ آیا مصرف بیش از حد از فضای مجازی و ضعف در ارتباط بیرونی که شما میفرمایید،
خیلی مهم است؟ یکی از بزرگترین مشکلات و چالشهای ما در سیاستگذاری در سواد رسانه
این است که هنوز موضوع برای ما شفاف نیست. اگر صد مسئول که تعداد زیادی هم نیست را
کنار هم جمع کنیم نمیتوانیم به یک تعریف مشترک از این مبحث برسیم. به گونهای که
به تعریف پنجم یا دهم که برسیم کاملاً با هم متفاوت میشود. حتی رویکردهایشان هم
نسبت به موضوع کاملا متفاوت میشود.دنبال شهروند دیجیتالیم یا اجتناب؟ به دنبال چه
رویکردی هستیم؟ برای مثال باید پشت سر رویکردی که خانم نصیری میفرمایند بایستیم
یا رویکرد جریان مجموعه دیگر؟ باید بر این موضوعات فکر و نظام علمی طراحی شود.
تاکید می کنم که نه اینکه نباشد، بلکه بعضی اوقات جریانی را با همفکری ۱۰ یا ۲۰ استاد دانشگاه داریم که تبدیل به جریان اجتماعی که گروهی کنار
آن قرار گیرند، نمیشود.لذا اولین مسئله ابهام در سواد رسانهای برای عموم جامعه
است؛ نه برای اندیشمندان چراکه برای اندیشمند و استاد دانشگاهی مثل خانم دکتر
نصیری یا حضرتعالی تعاریف و زوایایش خیلی روشن است. ولی هنوز برای عموم جامعه و
سیاستگذار مبهم است. گاهی اوقات به واسطه همین ماجرا رویکردهای متناقضی پیش میآید
که اجرای همزمان آنها ممکن نیست. کنار آن متخصصین یک بعدی داریم. بیشتر و پیشتر از
بنده در مجله کتاب و تالیف کتاب صاحب اعلمهای این جریان بودند و کمتر از پنج یا
شش سال است که کتاب سواد رسانهای در آمده است، چقدر به ایشان و جریانی که منجر به
انتشار آن بود حمله شد؟ضرورت درک از این کتاب وجود نداشت و همان فضا محدودیتهای
زیادی برای آموزش سواد رسانه ای به وجود آورد.از آنجا که ادبیات دانشگاهی با
ادبیات آموزشی متفاوت است، آیا لزوماً فردی که استاد دانشگاه و هیئت علمی دانشگاه
فرهنگ و ارتباطات است و رسانه خوانده، میتواند برای تدریس دانشآموزان در نظر
گرفته شود؟ آیا لزوماً فقط باید بهدنبال این نوع تجویزها رفت؟ پس مسئله فقدان یا
محدودیت در حوزه متخصصین اند نه سیاستمداران. سیاستمداران اصلاً تعریف ندارند.
اما متاسفانه متخصص تکبعدی هم زیاد داریم. متخصصی که موضوع را فقط از یک منظره ارتباطی
میبیند. متخصصی که فقط از رویکرد تربیتی به معنی تعریف خاص خود به موضوع نگاه میکند.متخصصی
که فقط از حوزه آسیبها به موضوع میپردازد.متخصصی که فقط از رویکرد جامعهشناختی به
مسئله توجه میکند. سواد رسانهای میخواهد سبک زندگی جدید به ما بدهد.پس نیازمند
همه این ساحتها هستیم. روانشناسی، جامعه شناسی، علوم تربیتی، فردی که نظام معنایی
و روحانی انسانها را به دست دارد، فردی که به جسم مسلط است. چرا که انسانها
ملاحظات جسمانی هم دارند و آسیبهایی که به جسم وارد میشود مثل مشکلات ارگونومی
را باید مدنظر قرار گیرد.
مسئله بعدی این فضا، نگاههای افراطی -تفریطی
است. نگاههای تفریطی افرادی که خیلی سادهانگارانه و خوشبینانه به رسانه مینگرند
و معتقدند رسانه هست و سبب خیر و خیراتش هم میآید و با دو یا سه آموزش همه چیز
درست میشود. با این نگاه کمی زاویه دارم و به نظرم با سواد رسانه هم مشکل جامعه
مرتفع نمیشود جامعه به واسطه آسیبها از قبیل خشونتها، جرائم، پورنوگرافی، آسیبهایی
که متوجه کودکان و باعث اختلال در نظام ارتباطی خانواده میشوند و هزاران مسئله
دیگر آیا با سواد رسانهای حل میشود؟ آیا
کشوری وجود دارد که به واسطه سواد رسانه از این مسئله بیمه شده باشد؟ آیا کشورهایی
مثل کانادا و انگلستان که پیشقراول این جریان بوده اند و ما پشت سر آنها با یک پس
و پیش حرکت میکنیم توانستهاند جامعهشان را در حوزه آسیبهای رسانه نجات دهند؟
به نظرم این اتفاق نیفتاده است. این نگاه سادهانگارانه که رسانه است و خوب است و
هر چقدر هم که جلو میرویم شاهد مشکل رویکرد پیشرفته خطی هستیم. رویکرد هراس هم مشکل
دارد.رویکردی که در کل میخواهد اجتناب کند و منجر به حذف همه چیز میشود و
رویکردی منفعلانه است. که بالاخره یک جایی زمین میخورد که این اتفاق هم افتاده
است.یا رویکرد کاملاً فنی که بسیار میبینیم. بیشتر به نرمافزارها و تکنولوژی
توجه میشود و در جهت ارتقای آنها تلاش میشود. خیلی اوقات شاهدیم فرزندانمان در نرمافزارها
بسیار مهارت دارند. در ورود به شبکههای اجتماعی، پست گذاشتن و ... بسیار توانمندند.
حال باید پرسید چقدر عمق تحلیل و نگاه انتقادی دقیق دارند؟ یعنی فنی دیدن این
مسئله تا آنجا است که فقط تکنولوژی متاورس و هوش مصنوعی را در بر میگیرد؟چقدر
مهارت دارند؟ آیا لزوماً این مهارتها، جامعه را به سمت رشد میبرد؟ نگاههای سادهانگارانه
یا بدبینانه یا فنیمحورانه صرف نسبت به سواد رسانهای یکی از چالشهای ما در
سیاستگذاری است.
مسئله دیگر سیاستزدگی در حوزه سواد
رسانهای است. مسائلی که به واسطه جریانات سیاسی سواد رسانهای را ابزاری جهت
کوبیدن جریان دیگر میکند با کمال تأسف باید گفت که فقط فرزندان و کودکانمان فاقد
سواد رسانه هستند، بلکه بزرگسالان و متخصصین ما نیز این گونهاند. ناگهان یک فرد
سیاسی یک جریان خاص مسئله کاملاً کذب را دستمایه قرار میدهد و بر اساس آن با
مغالطه یک جریان سیاسی را پیش میبرد. در حالی که اصل خبر کاذب بوده که با آن، طرف
مقابل خود را ترور شخصیت میکند و همینطور از سمت دیگر. یعنی در نگاهشان،جریانات به
سواد رسانهای فقط برای از دور خارج کردن طرف مقابل است.مصمم به یادگیری چگونه
زندگیکردن فرزندان برای رسیدن به انتخابگری آگاه نیستیم. فقط میخواهیم که طرف
دیگر نباشد. این نگاه را سیاست داده است.در نتیجه مخاطب ما هم سیاستزده میشود.
وقتی به او میآموزیم که با نگاه نقادانه بنگرد، پاسخ میدهد که نمیپذیرم، مرا از
فلان جریان دور کنید.پس من به همان سمت که مرا منع میکنی میروم. سیاستزدگی
دردیست که هم در فرهنگ عمومی، هم اخلاق، با آن روبهروییم. در صورتی که ما میخواهیم
انسانی فهیم و آگاه داشته باشیم. ولی پذیرفته نمیشود و انگ سیاسی میخورد.
یکی دیگر از موانع سیاستگذاری در سواد
رسانهای ان است که نمیتوانیم سیاستگذاری کاملاً دقیق داشته باشیم. مگر اینکه
متولی ابررسانهها باشیم. رسانههای مختلف اثرگذار مثل اینستاگرام، تلگرام، واتساپ
که عموم جامعه در آن در حال زیست هستند، در اختیار ما نیست. در تجربه شهید سلیمانی
متوجه شدیم که کوچکترین اسم را حتی با چند هزار فالور به راحتی حذف میکنند. فارغ
از اینکه این کار خوب است یا بد،آن ابررسانه این مدیریت را دارد.به فرض از نظر ما
به سردار سلیمانی واژه شهید اطلاق شود و از نظر آنها نشود.آیا میتوانیم پلتفرمی
داشته باشیم که مارا دچار دغدغههای این چنینی نکند؟ از آنجا که چنین پلتفرمی را در
اختیار نداریم، بخش زیادی از این آموزشها هدر میرود و آن پلتفرم نمیتواند زمین
بازیما باشد. قصد ندارم ناامیدانه حرف بزنم ولی آن انتظار را از سواد رسانهای
نمیتوان داشت. وقتی پلتفرم زمین بازی، مال من نیست و قوانین و کنترل اخلاق در
اینستاگرام برعهده من نیست،سانسور تصاویر جنسی دست من نیست و دست کس دیگر است،
چگونه میخواهم آموزش دهم.آن پلتفرم استاندارد خاص خود را دارد و ممکن است متناسب
با فرهنگ خودش خیلی عالی باشد. مال من نیست،محتواهای تولید شده جریانسازی را به
دست دارند. زیرساختهایش مال من نیست،پس نمیتوانم بهخوبی ایفای نقش کنم.
مسئله دیگر عدم باورمندی مدیران در حوزه
سواد رسانهای است. علیرغم همه حرفهایی که زده میشود هنوز در سطح کلان، باوری به
این مسئله وجود ندارد. زمانی قرار گذاشته بودند یک ساعت برای سربازان سواد رسانهای
بگویم، یک ساعت برای سرباز سواد رسانهای گفتن چه میتواند باشد؟ فقط میخواهند که
چیزی در این مورد گفته شود. حتی معاون آموزش آن بخش نمیداند که برای دانشآموختگان
آن ارگان چه باید بگویم. اینجا مشکل دیگری داریم که به نظرم بحث دانش بومی است. ما
برای مخاطبان متعددمان چه داریم؟روزنامهنگاری، سواد رسانهای مختص خود را میطلبد.او
باید اخلاق خبرنگاری داشته باشد.باید برای کودک، بزرگسال، پدر، کنشگر، فعال
اقتصادی، زنان شاغل و بلاگر برنامه سواد رسانهای متعدد و متناسبی در نظر گرفته
شود. متن تولید شده بومی، چون کتاب و نظام برنامهای منظم، چقدر داریم؟
تا این لحظه بیشتر از مشکلات گفتیم بهتر است از
مشکلات خارج شویم. با بیان یک مشکل دیگر بحث را به سمت راه حل پیش ببریم.
باور دارم که ماجرای سواد رسانهای
لزوماً دانش نیست. چراکه دانش در نظر گرفتنش، به آن آسیب خواهد رساند. معتقدم
مهارت صرف هم نیست، چرا که نظام پایهای، باوری هم میخواهد.وقتی سوادرسانهای را
خیلی تکنیکی و مهارتی کردیم آموزش آن حتی به والدین در حد آشنایی به چند نرمافزار
کنترل فرزند، محدود میشود. که همیشه دانشآموز در این میدان، جلوتر از اولیا قرار
خواهند گرفت. کودک همیشه چند قدم جلوتر است چرا که اقتضای سنی او به لحاظ و
فراغبال ایجاب میکند که با همه جوانب و زوایای نرمافزار آشنا شود و آن را به کار
گیرد.
در زمینه راهحلهاپنجگانهای را برای
خود دارم تا در آموزش سیاستگذاری رعایت شود.
۱.تنوع تکثر در مخاطبان بسیار ضروری است. در کنار این موضوع تنوع
و تکثر در آموزگاران هم وجود داشته باشد.متاسفانه رویکرد غالب آن است تا سخن از
سواد رسانهای و آموزش به میان میآید کتاب، دانشآموز، مدرسه و وظایف آموزش و پرورش
در این زمینه تداعی میشود، که البته یکی از متولیان جدی این موضوع آموزش و پرورش
است. اما نکته آن است که آیا آموزش و پرورش میتواند همه کارها را انجام دهد؟ نه،
ممکن نیست. در این مسیر ضروری است فرزندان و والدین در کنار هم تحت آموزش قرار گیرند.تا
افراد در این موضوع توانمند شوند و روحیه یادگیرنده داشته باشد. پس افراد، والد،
معلمین، مسئولین میتوانند در مجموعه تنوع و تکثر قرار بگیرد. مورد بعدی تنوع و
تکثر در ابزار است. این تکیه که فقط باید با یک کتاب آموزش داد و میزان تولید کتاب
و بروشور را افزایش داد، کار اشتباهی است. بهرهگیری از ابزارها به طرق مختلف مثل
انیمیشن، مسابقه، میتواند بستری مناسب جهت آموزش سواد رسانهای ایجاد کند.البته
کارها و زحماتی توسط مجموعه ارشاد، با تولید انیمیشنهای کوتاه انجام شده است، که
خیلی خوب بود و در کتاب درسی از آن استفاده کردیم. نیازمند تنوع و تکثر بیشتر در
قالبهای گفتگومحور هستیم که با نمایش فیلم و انیمیشن به آسیب رسانه توجه شود و
مهارتافزایی و توانمندسازی کودک و نوجوان انجام شود.
سومین مسئله تکثر در نهادها است. نباید
این مهم فقط از آموزش و پرورش مطالبه شود. بلکه مسجد، حوزه علمیه فرهنگسراها، باید
متولی این امر شوند. برای مثال امام جماعت باید به این موضوع اشراف داشته باشد و
در این زمینه مطالبی عنوان کند و مسجد هم بستری برای طرح این مسائل باشد. چرا که
میخواهیم زیست طبیعی و واقعی داشته باشیم. پس باید همه نهادها به این موضوع وارد
شوند.آموزش سواد رسانهای نباید فقط توسط رسانهها انجام شود.رسانهها در آموزش سوادرسانهای
موفق نیستند که در ادامه توضیح خواهم داد.تکثر سوم، تکثر در ابعاد است. ماجرای
سواد رسانهای فقط تکنیک و رژیم مصرف نیست،بکه تفکر انتقادی، نحوه زیست و حتی فرم
نشستن روی لپتاپ و وضعیت ارگونومیک هم شامل میشود. ما نیازمند ابعاد مختلف سواد
رسانهای، هستیم، که همه ابعاد را ببیند و ساختاری جامع و مانع و شامل همه ابعاد بچیند
و ارائه کند. قرار نیست فقط به فرزندان بگوییم که چگونه با رسانه برخورد کنند. اگر
فرزندان خود کنترل، تربیت شوند. در فضای رسانهها موفقتر خواهند بود. برای مثال
وقتی یک کلیپ برش زده در اینستاگرام پست میشود با انبوهی از ابراز احساسات مثبت و
منفی، عشق و تنفر و خشم مواجه میشود. خشونت و رفتارهای جنسی فقط به دلیل رسانه و
فضای مجازی نیست، بلکه زاییده رفتار زیست طبیعی بوده و اینگونه افراد اگر آب داشته
باشند، شناگر خوبی هستند.جایی برای فحاشی نداشته و حالا فضا فراهم شده و پنهان و
ناشناخته فحاشی میکند و میرود. همین فردا اگر او را رو در رو ببینید بسیار موجه
و آرام است. هویتها متکثر میشوند. پس بخشی از تربیت و سواد رسانهای ـالبته به
دور از خلط مبحث ـ لزوماً در آن سواد رسانهای نیست، لازم نیست رسانه فقط سواد
رسانهای بگوید، بلکه رسانه اگر مردم را در بحث کنترل خشم به سمتی برد که کنترلگری
خشم 70 درصد مردم تقویت شود، سواد رسانهای شان هم تقویت شده است.سواد رسانهای تکهای
از زندگی ما نیست. رسانه مضربی در همه زندگی ما میشود که باید به این بعد آن دقت
کنیم که این طماع بودن حسود بودن و بد اخلاقی و رفتارهای جنسی همه یک ضریب رسانهای
هم دارند و نکته آخر نیازمند تکثر در رویکردها هستیم. چه بسا برای یک کودک باید
رویکرد اجتناب در نظر گرفت و در کودک دیگر و در سن دیگر، رویکردمان توانمندسازی
باشد. یک مقدار جلوتر شهروند دیجیتال باشد و ...الان قصد تصمیم گیری نداریم. اینکه
بخواهیم با یک رویکرد همه افراد و اقشار جامعه و لایههای اجتماعی را تربیت کنیم
امکان ندارد. به نظرم خود رسانه به تنهایی، یک جاهایی نمیتواند به این مهم دست
یابد. چرا که اقدام علیه خودش میشود.رسانه زمانی موفق است که بتواند جذاب باشد و
شما را پای برنامه خودش بنشاند. برای مثال ساعت آخر شب مثل ده شب زمان استراحت است
که از لحاظ تربیتی و چه از لحاظ جسمی ساعت مناسبی نیست. حال رسانه به دلیل رقابت
با دیگر رسانه ها برنامه جذاباش را ساعت ۱۰
شب میگذارد تا مخاطب جلب جاهای دیگر نشود. کما اینکه شاهدیم عمده فیلمهای
سینمایی جذاب 9 یا 10 شب است یا برنامه
عصر جدید ساعت ۱۰ و ۱۱ شب است. متاسفانه پربینندهترین برنامهها
را ساعتی میگذارد که از نظر ساعت بیولوژیک برای بدن آسیبزاست ولی ناچار است. چرا
که عدم استفاده از تکنیکهای رسانهای منجر به از دست دادن مخاطب میشود. وقتی که
در تبلیغات از جوسازی و غلو استفاده میشود چگونه باید عمل کرد؟ 15 سال پیش دوستی در
حوزه سبک زندگی بازی، تولید میکرد. در طراحی بازی از طرفی باید ویژگی جذابیت را
در نظر میگرفت و از طرف دیگر بحث نماز را هم رعایت میکرد حال به وقت نماز فرزند
باید با ندای اذان برود نماز بخواند. ولی ترک بازی ویژگی جذابیت بازی را زیر سؤال
میبرد. رسانه در عین حال که میتواند در بخشی از ساحات، سواد رسانهای را محقق
کند، در بخشی نمیتواند.چرا که ذاتش آن است که با جذابسازی مخاطب را به سمت خود
بکشاند و در این راستا از همه ابزارها بهره برد. برای مثال هوش مصنوعی و ... حواشی
و عوارض خود را دارد. رسانه ها برای مغلوب نشدن میدان رسانههای دیگر از این ابزار
استفاده میکنند. باز هم تإکید میکنم قطعاً رسانه میتواند در حوزه سواد رسانهای
مؤثر باشد و باید این کار را بکند و رسانه و والدین باید در یک جهت کار کنند که متضمن
زمان است و کشوری نیست که همه ساحات را کنار هم چیده باشد. هر چقدر سواد رسانهای
تقلیل یابد به شکست میرسیم. سواد رسانهای حتما نیازمند بعد حاکمیتی، قانونگذاری،
ریلگذاری، زیرساخت، دانشی، ساحت و پشتیبان علمی در حوزه اخلاق، فقه، حقوق، تکنیک
است و بدون این ساحات گوناگون، آموزش سواد رسانهای کارآمد نیست و بیشتر ما را، به
خود مشغول میکند. در تعبیر قرآن آمده است کاری انجام میدهند و فکر میکنند کار
خوبی میکنند.این افرادبیشتر خسارت میزنند. چرا که کسی که میداند در حال ضرر است
تا حدودی نگران است ولی اینگونه افراد میگویند حداقل این کار را انجام دادهایم،
حتی اگر بیاثر باشد.
خانم نصیری
سواد رسانهای حمایت ایجاد نمیکند،
بلکه آمادهسازی و تجهیز میکند و پایه و اساس سواد رسانهای تدارکگری است،نه مصونیتبخشی
تمام اهداف ارگانها،نهادها،سمنها و NGO
ها،
همگانیتر و عمومیتر کردن بحث سواد رسانهای است. با استناد به کلام آقای مهدیزاده
باید آن را در بین اقشار مختلف جامعه ترویج داد. این موضوع با بحثهای تخصصی با
مخاطبان خاص و ویژه کاملاً متفاوت است. بنابراین انتظار دارم نه تنها سواد رسانهای،
بلکه هر بحثی را بیش از حد بزرگ نکنیم و از آن غول نسازیم. در عین حال آن را کوچک
و نازل نبینیم و سعی کنیم به اندازه معمول خودش به آن توجه شود و از سواد رسانهای
به اندازه خودش متوقع باشیم.
پیاده سازی و
ویرایش:احترام السادات قدیمی وحید
ویرایش
نهایی:مهرداد امیررضایی رودسری