گروه بزرگی از روشنفکران -و از جمله گروه بزرگی از روشنفکران ایرانی- فلسطین را و هر موضوع علوم انسانی را، کنترلشده، و به عنوان ابزار اعمال قدرت بر دیگریانِ بیسواد نافرهیخته و تحقیر آنان میخواهند.
آنها تا پیش از ۷ اکتبر و حتی تا مدتی پس از آن از فلسطین میگفتند. فلسطین را به عنوان شیء فرهنگی جاندار مناسب مطالعات فرهنگی و مطالعات استعمارزدایی و پسااستعماری مصرف میکردند.
فلسطین پس از ۷ اکتبر اما چیز دیگری بود. چیز لجبازی که راحت و استاندارد بستهبندی نمیشد و هرچه «قبل از مصرف تکان» میدادند، آن مخلوط یکدست رام مناسب نوشیدن نمیشد.
این فلسطین نو دیگر در سکوت نمینشیند تا روشنفکر بگوید لباس زن فلسطینی خود نه تنها ابزار مبارزه که خودِ خود ذات مبارزه است و اشاره نکند که این مبارزه معالاسف بسیار کماثرتر از رسیدن به مطلوب نهایی است.
حالا لباس زن فلسطینی نه به مجلهی ووگ گوش میدهد، نه شیخ ازهر، و نه سُئَز. بلکه کنار لباس زن ایرلندی و سلاح جوان رزمندهی فلسطینی (چه مرد و چه زن)، راه یک مبارزهی معنیدارتر/کارآمدتر را طی میکند.
حالا مبارزهی فلسطینی خشن هم شده است. مردم فلسطین بلند و بی تعارف فریاد میزنند و حمایت خودشان را از یک جنبش آزادیبخش مسلح اعلام میکنند.
حالا دیگر روشنفکر نمیتواند در کوکتلپارتی در حال مزمزه کردن زیتون یا پنیر از مبارزهی مطلقا غیر خشونتآمیز فلسطینی صحبت کند. حالا خود فلسطین صدا بلند کرده و صدای روشنفکر را تحتالشعاع قرار داده و چیزهایی میگوید که به قدر گفتهها و تصورات روشنفکر ملوس و کنترلشده نیست.
روشنفکر اینجا انتخاب میکند که کیک است یا واقعی. بی توجه به میدان به گزارش ملوس خودش ادامه میدهد، یا میپذیرد گزارشگرْ گزارشگر است، نه برنامهریز استراتژیک یا حاکم.
به راه خودش ادامه میدهد یا میپذیرد در روندی دموکراتیک او حتی یک رای هم در برابر هر رای مردم فلسطین ندارد.
میدان یا به قول رایج فکت، بیرحم و بیاعتنا است. روشنفکرِ کیک را زیر فشار حضورش له میکند. و از زمانی روشنفکر کیک به این نتیجه میرسد که دیگر حنایش رنگی ندارد. دیگر گفتن از شعر محمود درویش و غسان کنفانی بی اشاره به سلاح این دو مضحک است، و امروز دیگر با این دو سر و کار نداریم.
امروز با عاروری و عرعیر سر و کار داریم. با تقسیم کار اجتماعی و غیر سازمانی سر و کار داریم. با رزمنده و راوی سر و کار داریم. و چه قدر این خضوع عرعیر که خود را راوی و مربی روایت میدید میتواند برای روشنفکر غیر فلسطینی آموزنده باشد.
برگردیم به روشنفکر کیک که له میشود. نمیتواند مقاومت کند. و سکوت میکند. آن فلسطین که دیگر ساکت و رنگی و سرگرمکننده و قابل ارائه در پارتی نیست، فلسطینی که دیگر ابزار کنترل مخاطبان و تحقیر آنان نیست برای او جذاب نیست.
دیگر باسم یوسف و هوشمندیهایش و مبارزات غیرمسلحش او را سر ذوق نمیآورد. ترجیح میدهد از باسم حرف نزند، سکوت کند، و نداند چرا در دلش حتی کمکم رگههایی از کینه به او را مییابد.
وضع روشنفکر کیک رقتانگیز و تا حد زیادی غیر قابل بازسازی است. او پی مزهی بعدی برای پارتی میگردد.
اما روشنفکر واقعی از زنده بودن موضوع بررسی نمیترسد. از از دست دادن کنترل بر موضوع و مخاطب نمیترسد. از این فضا لذت هم میبرد. عرصهای برای تلاش ذهنی باز شده است. حالا او باید مودب بنشیند، ببیند، بفهمد، و بعد تحلیل کند.
حالا او به جای بازتولید گفتههای قبلی خودش و پیشینیانش فرصت و امکان پیدا کرده که مفهومهای نو را بیابد و تحلیلهای نو و نظریههای نو را بنیاد کند.
میخواهید روشنفکر واقعی باشید؟ به کیکها نگاه کنید، به خشم و سکوت و سرخوردگیشان و پرخاششان نگاه کنید. مثل آنها نباشید.
کورش علیانی