بعد از
بازی اول در برابر انگلیس ما در قطر و دوحه میگشتیم ولی بیشتر با سکوت. خودمان را
ایرانی کمتر معرفی میکردیم، بخشی از آن طبیعی بود، ششتایی شده بودیم و هیچ کس
دوست ندارد ششتایی شود. اما باید روراست باشیم، ما به خاطر باخت فوتبال پنهان نمیشدیم،
ما به خاطر اینکه خودمان را یک ملت متحد و مقتدر نشان نداده بودیم، خجالت میکشیدم.
امروز و
از ابتدای بازی با ولز همه چیز عوض شد. بازیکنان تیم ملی تصمیم گرفتند از حیثیت
حرفهای خودشان دفاع کنند. به نظرم مردم هم تصمیم گرفتند اختلافات را بین خود نگه
دارند و ایران باشند، ایران یکصدا. در ورزشگاه و نیم ساعت قبل از بازی از یک
ایرانی که کنارم نشسته بود و با رفیقش برنامه میریخت که بعد از بازی کجا بروند
برای عیش و نوش، آب خواستم برای وضو، با تعجب گفت میخواهی اینجا نماز بخوانی؟
منتظر جوابم نماند، بطری آب را سمتم گرفت و گفت: بخوان... ولی دعا کن ببریم. به
نظرم این جمله آن هموطن از دعایی که من میتوانستم بکنم، دعاتر بود و مستجابتر.
بازی هنوز شروع نشده بود که ورزشگاه یکسره ایران ایران شد. ولزیها
جیک نمیزدند. تیمها که وارد شدند ورزشگاه منفجر شد. بازی که شروع شد معلوم مان
بود که این بچهها آمدهاند جبران کنند، نتیجه را و اعتبار را. نتیجه
اتحاد و همدلی و تلاش و ارنج خوب جلوی چشممان بود. با این تیم و با این جو میشد
تا آخر دنیا بازنده بود و خجالت نکشید. ما بازنده هم نبودیم، دو گل زدیم و سه گل
هم نزدیم. بعد که از ورزشگاه بیرون آمدیم آشنا و غریبه همدیگر را بغل کردیم و کف
دستهایمان را به هم کوبیدیم. هنوز بعضیهایمان با هم اختلاف نظر داشتیم ولی همه
ایرانی بودیم.حالا دیگر میتوانم توی خیابانهای دوحه قدم بزنیم و با مردم دنیا
شوخی و گفتگو کنیم و آخرش بگوییم: وی آر فرام ایران