پژوهش هامقالاتنگاهی نو به نظریات فرهنگی

نگاهی نو به نظریات فرهنگی

نگاهی نو به نظریات فرهنگی سطوح و لایه های فرهنگ

هویت فرهنگ، هویت علمی و معرفتی است و دارای ابعاد و اجزاء و سطوح مختلفی است که برخی نقش کلیدی دارد و برخی هویت ساز است؛ همه سطوح و لایه ها در یک سطح نیست. برخی قوام تمدن به آنهاست، فرهنگ را بدون زبان و نماد و الگو نمی توان  القا کرد. ما اگر زبان فارسی یا زبان عربی نداشته باشیم نمی توانیم فرهنگ را انتقال دهیم. زبان می تواند فرهنگ اسلامی یا غیر اسلامی را منتقل کند.

هر چند زبان را خانۀ فرهنگِ وجود انسان شمرده اند ، همینطور لباس را، ولی اینها مختص به یک فرهنگ نیست. عمیق ترین لایه تمدن و فرهنگ آن قسمتی است که مربوط به اهداف و آرمانهاست؛ قسمتی که حیات و مرگ و جهت زندگی را بیان می کند و غم واندوه را سمت و سو می دهد و هستی و نیستی را معنی می کند.  هستی شناسی، معاد شناسی و معرفت شناسی سطوح بنیادین فرهنگ است. آیا فرهنگ یک امر سیال است و از مسیر دانشهای انسانی پدید می آید؟

آیا فرهنگ یک مسیر تک خطی است یا متنوع؟

اگر ما معتقد به فطرت واحد باشیم یک فرهنگ خاص حقیقی وجود دارد ولی انسان می تواند به طور متنوع فرهنگ را برگزیند و مابقی را دور بریزد. یک خط واحد در طول تاریخ است و طرق و راههای متعدد اگر وجود دارد اما صراط مستقیم یکی است و باقی همه سایه های همان حقیقت است. انسان فرهنگ ها ی متنوع را می پذیرد و فرهنگها در درون خود یکدیگر را جذب می کنند و رفت و آمد دارند،غالب و مغلوب دارند، فرهنگ غالب فرهنگ دیگر را جذب می کند. مثل فرهنگ اسلام که زبانهای مختلف را گرفت و درون خود هضم کرد.اسلام فرهنگ و ادبیات ایران را گرفت و جذب کرد و حافظ و سعدی و مولانا جذب در اسلام شدند.اسلام عنصر عقلانیت فرهنگ یونانی را گرفت و گزینشی برخورد کرد، ولی وقتی نمی تواند جذب کند به استحاله فرهنگی می کشد، مثل تخم ریزی کرمها در شرایط متناسب که تغییرات رخ می دهد. حضور فرهنگ به اراده و آگاهی است و هرگاه اراده تضعیف شود فرهنگ تغییر می کند. "قیّمه کلّ امرء مایعلم" ارزش  هر انسانی در گرو آگاهی های اوست.

سطح فرهنگها مختلف است یکی از سطوح، سطح رفتاری،اقتصادی،ماهواره ای است، یک عده از همین جنبه رفتاری ،اقتصادی یا ماهواره ای جذب می شوند. سطح دیگر سطح جهانبینی و جهان شناسی است.

کانون اصلی فرهنگ اسلامی چیست؟ لایه های اعتقادی است که در جاهلیت اولی هم فرهنگ بود ولی اسلام جایگزین آن شد. در صدر اسلام نظام قبیله ای بود و هویت فرد به حوزه ارتباطات قبیله ای و عشیره ای او بود" الهیکم التکاثر[1]" سراغ مرده ها، نژاد، خون و عصبیت رفتند....

در جامعه ای که قتل و خونریزی و نا امنی بود در بیرون جز از طریق غلبه بر حریف کاری نبود و قوانین هم بر اساس همین قراردادهای قبیله شکل می گرفت.در حلف الفضول «پیمان جوانمردان» وقتی فضلها دیدند در ماه حرام در مکه به حقوق مظلومان تجاوز شد پیمان بستند که از مظلوم حمایت کنند. سخن از نظام قبیله ای نبود چند نفر متحد شدند و جهت دادند. آنجا ثار بود اینجا هم ثارالله.در جاهلیت علم الانساب بود و اسلام هم علم الاسما آورد. آنجا برتری نزد قبیله و اینجا برتری نزد خدا بود. آنجا عصبیت و" وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ[2]" که پیامبر آن را باز خوانی کرد. " قل ان کان ابائکم و ... احب الیکم من الله رسوله..." [3]حب را رد نکرد، احب را مردود دانست. خدا را غالب کرد و فرهنگ دین را بر قوم و قبیله و خانواده مقدم شمرد. صله رحم و تعصب قومی و خانوادگی را محترم شمرد. تمایلات مردم را نمی شود نادیده گرفت بلکه باید آنها را در جهت خدایی هدایت کرد. سرکوبی خواسته و لذات مشروع و شادی های مردم، دور از فرهنگ عمومی است و نباید آنها را نادیده گرفت. در آن نظام همه اش صحبت از شمشیر و شتر و خون ریزی بخاطر عصبیت و قبیله و کثرت طلبی با شمردن مردگان قبرستان بود ولی در نظام اسلامی کوثر طلبی و ایثارگری و تسبیح و تمجید حق شکل گرفت.

بازار عکاظ و شعر خوانی را به قرائت قرآن و مجلس سقیفه را تبدیل به شورا و "شاورهم فی الامر" تبدیل کرد. اگر علم فردی «علم الانساب» فرو می ریخت در نتیجه آن نظام قبیله ای هم فرو می ریخت.اسلام یک حوزه معرفی درست کرد؛ حوزه شناخت شهودی، که پیامبران علیرغم اختلاف زمانی یک خط مشترک توحیدی دارند و همه در پی ایجاد فرهنگ بودند. آیا فرهنگ و تمدن، قدرت را پدید می آورد یا قدرت ها فرهنگ را پدید می آورند؟ معیار فرهنگ اقتدار است؛چون "اذا جاء نصرالله و الفتح[4]..."

وقتی نصرت و قدرت آمد "ورایت الناس یدخلون فی دین الله"[5]  باید غلبه فرهنگی پدید آید باید درک مشترک و عمومی حاصل شود. وقتی کسی فرهنگ را یافت و درک کرد آن را منتقل می کند.

   در اسلام مفهوم توحید ، کلمه لا اله الا الله ، فاینما تولوافثم وجه الله[6] و اعتقاد به تقدیس و تسبیح و تکبیر و اینکه خدا مرکز نور و قدرت است جزو زیر ساخت فرهنگی است. نگاه مردم آن روز این جهانی و مادیگرایانه بود و پیامبر نگاه قدسی "اقرأ باسم ربک"[7] را به مردم داد و عالمان و هنرمندان و قهرمانان،  معانی را به مردم انتقال می دهند و مردم از طریق آنان و اشعار و زبان و آیات، این فرهنگ را می گیرند. برخی مشکلات فرهنگی در حوزه نظری است و برخی در حوزه عملی است که فاسق می شوند. امروز غرب،حوزه نظری و عملی ما را مورد حمله قرار داده است.در نظام اسلامی توحید و اعتقاد را که حذف کنی همه چیز فرو می ریزد.در جهان امروز اگر علم افزاری را حذف کنی همه چیز فرو می ریزد.

اسلام آمد در فرهنگ آن روز رسوخ کرد ولی نتوانست نظام قبیله ای را نتوانست بطور کامل براندازد. آنها در کمون و پوشش رفتند و نظام قبیله ای در قالب حکومت معاویه و اموی ها و بنی عباس به کار خود ادامه داد. اسلام بود ولی بقایای فرهنگ گذشته هم باقی ماند. اسلام ناب پیامبر را مغولها مثل الجایتوی مسیحی تغییر دادند و به سلطان محمد خدابنده ، تبدیل نمودند و اسلام را در ظاهر پذیرفتند و مبلغ آن شدند و برجسته ترین آثار فرهنگ اسلام مربوط به دوران مغول است که مسخّر فرهنگ اسلام شدند.

امروز ما در برابر فرهنگ جاهلیت دوم قرار داریم، در برابر سکولاریزم یا جدایی از دین و معنویت قرار گرفته ایم. فرهنگ امروز مباحث زیادی را به خود اختصاص داده،بحث دنیای مدرنیته،پست مدرن، گفتگوی تمدنها، جنگ تمدنها، پلورالیزم و هرمنوتیک از مصنوعاتی است که با اراده و آگاهی آنان ایجاد می شود. جامعه،  اخلاق، تاریخ و سنت ها جزو مقوله فرهنگ است.  

فرهنگ حوزه گسترده ای دارد. اگر در اخلاق به فرد و در سیاست به جامعه ودر تدبیر منزل به خانواده نگاه می کنند در حوزه فرهنگ به هیات اجتماعی گسترده نگاه می کنند، نه شهر و فرد و جامعه خاص. بلکه به جای پرداختن به مسائل ریز به مسائل کلان می پردازند.

امروزه خود فرهنگ غرب زیر پوشش های فراوان در بحث بحران دنیای مدرن و پست مدرنیسم قرار گرفته است.

 

نظریاتی در باب فرهنگ عمومی

1. یک نظر اینکه فرهنگ دائماً در حرکت و سیال است و حالت ثباتی ندارد.

"ان الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بانفسهم"[8].

انسانها با تغییرات رفتاری که با معاشرت،دیدن فیلم و .....فرهنگ خاصی پیدا می کنند. هر روز در تغییر رنگ و لباس و ساختمان و مدل آشپزخانه و کلمات و یک واژه که در فیلمی تکرار می شود فردا در همه کشور می پیچد ........ اینها فرهنگ را می سازد.

از این رو برخی گفته اند ما هویت ثابتی نداریم و فرهنگ امری تدریجی و سیال است.[9] هر چند که انسانها دائماًدر تغییرند. ملاصدرا بحث اتحاد علم و عالم و معلوم،عقل و عاقل و معقول را مطرح کرد که انسان با علم خودش ساخته می شود و کسب علم به اراده انسان است، ساخت فرهنگ نیز به اراده انسانهاست. فارابی نیز می گوید: مدینه فاضله و جاهله وضاله را انسانها می سازند.

آیا جامعه جدای از انسان وجود دارد؟ آیا چیزی بنام فرهنگ غرب و فرهنگ اسلام هست یا فقط آدم هایی هستند که سیالند و چیز ثابتی ندارند و کلاً یک  ماهیت اعتباری است و در حال تغییر و اینکه تمدن و فرهنگ اسلامی تغییر یافته جای نگرانی نیست نباید جوش کرد؟

2. نظر دیگر اینکه انسان است که تغییر را می پذیرد؛ "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما با نفسهم"[10].

رگ رگ است این آب شیرین آب شور                    در خلایق می رود تا نفخ صور

"إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا" [11]

" لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت"[12] همه حوزه ها به اختیار انسان نیست همه چیز به دست انسان نیست، بعضی حوزه ها انسان را مجبور می کند بپذیرد، اعتباریات را ما می سازیم ولی آیا ریاضیات بعهده ماست ما اگر نخواهیم 4= 2+2  شود آیا می توانیم؟

برای شهر طرح ترافیک می دهی همه جاده ها از شمال به جنوب یکطرفه،  برای رفتن ده دقیقه طول می کشد ولی نتیجه آن برای جنوب به شمال  دو ساعت وقت خواهد گرفت، زیرا  آن حوزه کاری این اثر را دارد و شما را مجبور می کند. "کل نفس بما کسبت رهینه"[13]، "قل کل یعمل علی شاکلته"[14] این نظام کشوری و پرورشی و دانشگاهی که علوم پایه و کاربردی و انسانی غربی را فرا می گیرد خروجی آن همان تفکرات لائیک است.معنی ندارد سیستم غرب را بیاوری اقتصاد آن را بیاوری هنر آنرا بیاوری و لوازم آن را نیاوری، اگر جنبه مکانیکی را گرفتی برهنگی و لا قیدی هم می آید.

    هیچ تضمینی وجود ندارد فرهنگ ثابت بماند. همواره در تغییر است ولی تغییر فرهنگی یک لوازمی دارد، یک قانونمندی فرای همه فرهنگهاست  "لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض"[15].

3.  نظر دیگر اینکه انسان یک حقیقتی دارد که اگر خود را یافت  همه چیز را می یابد. ارتباطی است،

بی تکلف بی قیاس        بین رب ناس با جان ناس

  ارتباط بی واسطه ای با خدا داریم. انسان مافوق محیط و قوم و قبیله و نژاد و خاک و خون و پدر و مادر است، همه انسانها یک حقیقت دارند و با آن حقیقت ارتباط دارند.

"وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ. أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ" [16].

ای انسان نمی توانی گناه را به گردن قوم وقبیله و جامعه و حتی پدر و مادر بیندازی در حالی که در روز ازل شهادت به پروردگار داده بودی و با این شهود جایی برای غفلت نیست.

دین چیز ثابتی است. تغییرات را هم بر اساس مقتضیات زمان می پذیرد در اسلام اصول ثابت و متغیر هست آنچه ثابت است لایه های زیرین و عمیق که لایه های اعتقادی است که خود را در عاشورا و انقلاب و اعتکاف و جبهه و نماز جمعه عیان می سازد. حتی همین عرفانهای کاذب که در این ایران و دنیا رواج دارد نشان از اعتبار سکه صادق است وقتی کاذبِ یک سکه رواج می یابد که صادق آن ارزشمند باشد. زبان مشترک ملتها عرفان است.اینکه امروزه مثنوی معنوی بیشترین تیراژ و فروش را در آمریکا دارد نشان از همین حقیقت است. آنچه از فرهنگ متغیر است لایه های روئین ظاهری لباس و صورت و زبان و واژه ها و و اصطلاحات و مد و شکل خانه و زندگی است،که تغییر ظاهری خطرناک نیست. اسلام طبق وعده هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ [17]فرهنگ غالب جهانی می شود نشانه های آن، هم اکنون ظاهر است اسلام این ظرفیت را دارد. اسلام با عقلانیت و مدارای اجتماعی و ریشه در فطرت انسانها داشتن همه دروازه های کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. فوکویاما گفته بود: "امام خمینی با جریان سلمان رشدی تمام تلاش 40 ساله ما را به هم ریخت، زیرا فوکویاما پایان تاریخ را سکولاریزم می دانست ولی اکنون در یافته که غلبه با اسلام و معنویت است.    

باش تا صبح دولتت بدمد                                           که این هنوز از نتایج سحر است

                                                                                                                            

                                                                                                                                   الیس الصّبح بقریب بلی و ربی

                                                                                                                                               سید حسین تقوی

امام جمعه شهرستان ساوه



1. تکاثر آیه 1

2. شعرا آیه 214

3. توبه آیه 24

4. نصر آیه 1

5.نصر آیه 2

6. بقره آیه 115

7. علق آیه 1

8.رعد آیه 11 

9. مطلع الفجر،حاج سید جوادی

10.رعد آیه 11

11.انسان آیه 3

12.بقره آیه 286

13.مدثر آیه 38

14.اسراء آیه 84

15.بقره آیه 251

16.اعراف آیه 172-173

17. توبه آیه 33